رسالت روشنفكر آگاهي دادن و اصلاح كردن است . جوان امروز به علل و دلايل مختلف دين گريز شده است نه به جهت شناخت مكاتب الحادي و مطالعات ضد ديني ، بلكه به خاطر عدم آگاهي ، تقابل و بعضا تهاجم فرهنگي. در اين قسمت قصد داريم دانشجوي جوان متعهد را با ارزش هاي ديني اش ، با آن چيزهايي كه شايد از ياد برده آشنا كنيم
پدر ، مادر شما متهم ايد (قسمت اول ) قوا
انفسکم و
اهليکم نارا ؛ خودتان را
و اهلتان را
از آتش نگاه
داريد پدر، مادر! نماز تو يک نوع ورزش تکراری است بدون هيچ اثر اخلاقی و اصلاح عملی ،که صبح و ظهر و شب انجام می دهی اما نه معانی الفاظ و ارکانش را می دانی نه فلسفه حقيقی و هدف اساسی اش را می فهمی
|
![]() |
تفكر
بدون تعليم و
تربيت امكان
پذير است ؟ تفكر
بدون تعليم و
تعلم امكان
پذير نيست.
مايه اصلي
تفكر ، تعليم
و تعلم است و
اينكه در
اسلام كه
تفكر عبادت
است غير از
اين است كه
تعلم عبادت
است. اين دو
مسأله است. ما
يكي در باب
تعليم و تعلم
داريم كه
تعليم عبادت
است ، تعلم
عبادت است و
يكي در باب
تفكر داريم
كه تفكر
عبادت است ، و
آنچه در باب
تفكر درايم
بيشتر است از
آنچه كه در
باب تعلم
داريم. مثلاً
افضل
العباده
التفكر
؛
لا
عباده
كالتفكر
(هيچ
عبارتي
مانند تفكر
نيست)
؛
كان اكثر
عباده ابي ذر
التفكر
(بيشترين
عبادت ابوذر
تفكر است)
و
در اين زمينه
البته خيلي
هست، و اين
غير از مسأله
تعلم است . در
تفكر گذشته
از نتيجه اي
كه انسان از
فكر خود مي
گيرد، فكر
خود را رشد مي
دهد، در قرآن
راجع به تفكر
و تعقل مطلب
زياد داريم و
خيلي موارد
داريم كه
قرآن دعوت به
تفكر و تعقل
كرده است. تكيه
گاه تعليم و
تربيت
اسلامي عمل
است. اسلام
بشر ار متوجه
اين نكته مي
كند كه هر چه
هست عمل است.
سرنوشت
انسان را عمل
او تشكيل مي
دهد. اين يك
طرز تفكر
واقع بينانه
و منطقي و
منطبق با
ناموس خلقت
است. قرآن
كريم راجع به
عمل چه قدر
صحبت كرده
باشد،
خوبست؟ و چه
قدر تعبيرات
رسا و زيبايي
در اين زمينه
دارد، مثلاً
وان ليس
للانسان الا
ما سعي براي
بشر هر آنچه
كه كوشش كرده
است، نيست.
يعني سعادت
بشر درگرو
عمل اوست. فمن
يعمل متعال
ذره خيراً
يره و من يعمل
مثقال ذره شر
اسير. هر كس به
اندازه وزن
يك ذره اگر
كار خير
بكند، آن كار
خير او از بين
نخواهد رفت.
به او خواهد
رسيد: و اگر به
اندازه وزن
يك ذره كار بد
بكند، از
ميان نخواهد
رفت و به او
خواهيد رسيد. تعليم وتربيت – مرتضي مطهري
|
![]() |
سياست مذهبي هخامنشيان در سرزمينهاي تسخير شده در نوشته اسرا كه بخشي از كتاب تورات ميباشد ذكر شده است كه شاهان هخامنشي عقايد مذهبي مردم كشورهاي تحت سلطه خود را محترم مي شمردند و روش سازشگرايي با مذاهب غير ايراني داشتند. به همين روايت معبد يهوديان در اروشليم به دستور هخامنشيان ساخته شده است. اما بطور يقين اين سازشگري با اديان ديگر را نميشود با لغت قبول كردن و يا تحمل كردن عقايد ديگران توضيح داد. چرا كه اين واژه در اروپا بعد از دوره روشنگري مرسوم گرديد (قرن 18). مدارك كامل و تسلسلي تاريخي در مورد سياست مذهبي هخامنشيان وجود ندارند كه با استناد بر آنها بشود يك تصوير روشن از اين سياست ارائه داد. در نظر اول اين مدارك در تضاد با يك ديگر نيز قرار دارند، چرا كه نه فقط بدستور شاهان در كشور هاي ديگر معبد بنا ميكردند بلكه معبد نيز بدستور آنها منهدم ميگرديد (هرودت تاريخ نويس يوناني از خراب شدن معبد ها در آتن بدستور خشايارشاه اطلاع ميدهد). اما تعجب آور نيز ميباشد كه خشايار شاه قبل از انهدام در اين معبدها نيايش نيز ميكرده است. اما شاهان هخامنشي خدايان اين معبد ها را بعنوان دشمن تلقي نميكردند. بلكه انهدام اين اماكن بيشتر جنبه نظامي داشت، چرا كه از يك طرف ديگر اين خدايان قادر نبودند از سپاهيان خود بر عليه ارتش هخامنشي پشتباني كنند و از طرف ديگر نيز نابودي معبدها از نظر روحي تاثير منفي بر سربازاني داشت كه بر عليه هخامنشيان مي جنگيدند، در واقع اعتماد بنفس آنها را متزلزل ميكرد. و اگر شاهان بابل مجسمه خدايان كشور هاي مغلوب را به كشور خود آورده بودند هخامنشيان بعد از تصرف بابل دو باره آنها را بمكان اصلي خود باز گرداندند و حتي شاهان هخامنشي اين خدايان را نيز پرستش ميكردند. در واقع شاهان هم خدايان ايران را ميپرستيدند و هم خدايان كشورهاي تحت سلطه را. شاهان هخامنشي معتقد بودن كه پرستيدن اين خدايان بقاء امپراطوري آنها را طولاني ميكند و در ضمن اختيارات آهورمزدا را براي ايران محدود ميدانستند. از قرار معلوم مذهب زياد براي شاهان هخامنشي مهم نبوده بلكه پابرجا ماندن امپراطوري از اهميت بيشتري برخوردار بوده است. داريوش اول در معبد يوناني از كشيشها در باره آينده خود سوال ميكرد . او دين زرتشت را قبول كرده بود. همين شاه در اورشليم از كشيش يهودي خواست كه براي پسرانش دعا كند. با اينكه در دين زرتشت قرباني كردن حيوانات بوسيله آتش در مراسم مذهبي يك عمل نادرست محسوب ميشد داريوش اين عمل را براي يهوديان مجاز ميدانست وحتي پشتيباني مالي نيز از اين مراسم ميكرد. اشاعه دين زرتشت بقول زرتشت شناس معروف بويس در زمان كورش آغاز شد. اما شاهان هخامنشي بادادن آزادي مذهبي به مردم در كشورهاي تحت فرمان خود و پشتباني از احداث معبدها منافع اقتصادي و امنيتي امپراطوري را دنبال ميكردند. و اينكه در تاريخ اغلب به اين نكته اشاره ميشود كه هخامنشيان بردبار و"دمكرات" در مقابل عقايد مذهبي ديگران بودند درست نميباشد. معبدها از مردم ماليات كسب ميكردند و بخشي از اين ماليات به دربار هخامنشيها پرداخت ميشد و در هر معبدي صندوقي وجود داشت به نام "صندوق شاه". مسئول امور مالياتي در اين اماكن مذهبي يك ايراني بود كه از طرف دربار تعيين ميگرديد.اين ماليات مذهبي جدا بود از مالياتي كه دولت هخامنشي از دستگاه اداري اين كشورها دريافت ميكرد. در ضمن با دادن آزادي مذهبي در كشور تحت كنترل آرامش بر قرار ميگرديد كه اين امر شكوفائي و رونق اقتصادي و در نتيجه درآمد بيشتر مالياتي را به دنبال داشت. و تا قبل از تصرف مصر در زمان كامبيز اين كشور خطري براي امپراطوري محسوب ميشد و به همين علت دولت هخامنشي كوشش ميكرد كه مرزهاي غربي خود را از صدمه خوردن از اين سوي مستحكم كند. راضي نگهداشتن مردم در اين نواحي باين سياست كمك ميكرد. از ديدگاه امروزي سياست مذهبي هخامنشيان در كشورهاي تصرف شده منطقي ،خردمندانه و براي آن زمان بسيار مدرن بود. فيلسوف آلماني هگل با نگاه باين مدرنيته دولت هخامنشي است كه اشاره ميكند: تاريخ بشريت با امپراطوري هخامنشيان آغاز گرديد.
|
![]() |
مختصري درباره رابطه مذهب و مدرنيته در مرحله اول بايد رابطه مذهب و فرهنگ مورد برسي قرار گيرد و به اين سوال پاسخ داده شود كه آيا مي شود اين دو مقوله ي فرهنگ و مذهب را از يكديگر جدا نمود. امروزه فرهنگ مجموعه اي است از دست آوردهاي علمي يك ملت به عبارتي ابزار توليد، تكنولوژي، پزشكي و هنري و ادبي و شرائط سياسي، اداري، قضائي جامعه ،رابطه همين ملت با محيط زيست و شرائط زنان واقليت ها و.... و اما مذهب فقط رابطه فرد و يا يك جامعه با خدا نميباشد؛ مذهب بخشي مهم از فرهنگ يك ملت را تشكيل مي دهد، بخشي كه در نهايت آخر فرهنگ آن ملت را تعيين مي كند. مذهب ميتواند مستقلاً اقدام كند و عملكرد اجتماعي افراد، روابط مابين آنها، ارزش هاي اجتماعي و حتي اقتصاد جامعه را معين نمايد. به كمك بلند نظري ميتوان ادعا كرد كه مذهب هم زير بنا يك جامعه مي باشد و هم رو بنا. اين يك ادعاي تجربي مي باشد و نه نظري، چرا كه همين مذهب (فرهنگ) مسيحيت بود كه سرمايه داري و مدرنيته را در اروپا پديد آورد. اوائل قرن گذشته (1904) ماكس وبر جامعه شناس آلماني كتاب خود را با نام اخلاق پروتستاني و روح سرمايه داري منتشر نمود. با اينكه نزديك به صد سال از چاپ اين كتاب مي گذرد هنوز اين نوشته وبر منطبق با شرائط روز جامعه غرب مي باشد، چرا كه بعد از شكست سيستم هاي ماركسيستي عقيده وبر (تاكيد بيشتر بر امور فرهنگي و مذهبي و كمتر بر مسائل اقتصادي) براي بررسي توسعه يك جامعه بيشتر باب روز شده است. ماركس حركت تاريخ را گذار از سيستم فئودالي به سيستم سرمايه داري در جنگ طبقاتي ، كه ريشه آن اقتصادي ميباشد ، سلب مالكيت از دهقانان و به كار گرفتن آنها در كارخانه ها توجيه مي كرد و عوامل مذهبي،فرهنگي را دراين گذار تاريخي با اهميت نمي دانست. وبر در كتاب اخلاق پروتستاني اشاره مي كند كه طرز فكر و عملكرد فرقه مذهبي كالوين از دين پروتستان باعث بوجود آمدن سيستم سرمايه داري و مدرنيته در اروپا گرديد. كالوين ها وظائف مذهبي را به يك امر خصوصي تبديل نمودند و بدين ترتيب سنت و تبعيت از كليسا را رد كردند. افراد اين فرقه معتقد بودند كه فرد مذهبي موقعي در مقابل خدا از گناه مبرا و رستگار مي باشد كه در امور شغلي و كاري موفقيت بدست بيآورد. بدين ترتيب يك نوع اخلاق شغلي با ارزشهاي مذهبي پديدار گرديد كه شخص مذهبي را موظف مي كرد كه سود كار سرمايه را به مصرف شخصي نرساند و آنرا دوباره سرمايه گذاري نمايد. بدين ترتيب بود كه سرمايه انباشته گرديد وهمرا با پيشرفت علوم طبيعي و مناسبات منطقي، عقلايي در امور اداري و قضائي و حتي هنري راه براي پديده سيستم سرمايه داري نخست در كشورهاي پروتستان هلند و انگلستان هموار گرديد. بعد از پابر جاشدن اين سيستم ديگر مذهب نقشي در توسعه آن نداشت و حتي مذهب بعنوان يك پديده غير منطقي به كنار جامعه رانده شد. اما عقلايي شدن جامعه و يا شناخت عقلي در غرب با جنبش پروتستان شروع نشد. ريشه هاي اين طرز فكر را ميشود در كتاب هاي مذهبي يهوديان و مسيحيان مشاهده نمود. داستان بهشت وگفتگو خدا با آدم و حوا در اين كتاب ها يك نمونه از اين طرز فكر عقلائي مي باشد.داستان بهشت بدين ترتيب شروع مي شود كه آسمان و زمين وجود دارند و بعد خدا رودخانه و گياهان را به وجود ميآورد و بالاخره خدا انسان را از خاك درست ميكند و نفس زندگي را باو مي دمد و او را در اين باغ جايگزين ميكند. شرائط زندگي در اين باغ براي آدم خوب ميباشد و درختان ميوه دارند. اما خدا دو درخت در اين باغ را بطور مشخص نامگذاري ميكند: درخت زندگي و درخت شناخت خوب از بد. وظيفه آدم نگهداري و آباد نگهداشتن اين باغ مي باشد. ولي خدا شرطي براي آدم قائل ميشود: او اجازه دارد از ميوه تمام درختان استفاده كند بغير از ميوه درخت شناخت خوب از بد ؛ از قرار معلوم تا اين مرحله از خلقت انسان قادر به تشخيص خوب از بد نبوده و اين شناخت بعد از خوردن ميوه اين درخت به دست مي آيد كه خدا مصرف آنرا ممنوع كرده بود. خدا به آدم ميگويد كه مصرف از ميوه اين درخت باعث مي شود كه او (آدم) جان خود را از دست بدهد. اما خوردن ميوه اين درخت يك كار ضد اخلاقي نمي باشد. هنوز مفهوم اخلاق براي آدم ناشناخته مي باشد. حال عكس اين مسئله نيز صدق مي كند.اگر آدم از ميوه اين درخت استفاده بكند به شناخت دست مي يابد. تا اين زمان از آفرينش هنوز زن (حوا) وجود ندارد. بعد از آفرينش آدم خدا اول حيوانات را خلق و بعد آدم را خواب مي كند واز يكي از استخوان هاي سينه او حوا را به وجود مي آورد. خدا حوا را براي كمك به آدم خلق ميكند، در واقع نقش حوا يك نقش كمكي ميباشد. از نظر سلسله مراتب آفرينش حوا در مرتبه دوم قرا داردو ميشود گفت كه او نوكر آدم و آدم آقاي او مي باشد. حال مار وارد ماجرا مي گردد. مار به حوا توضيح ميدهد كه با خوردن ميوه درخت ممنوعه او (حوا) به شناخت و استقلال دست ميابد. حوا ميوه درخت را ميخورد و آدم را نيز وادار به خوردن از آن مي كند. اگر حوا نبود آدم به شناخت خود واقف نمي گرديد. نخست حوا به شناخت دست مي يابد و با توجه به اينكه او در خلقت در مرتبه پايين تري از آدم قرا دارد . وقتي خدا از آدم سوال ميكند كه چرا او ميوه ممنوعه را مصرف كرده است آدم جواب ميدهد كه حوا باو پيشنهاد كرده است و حوا مار را مسئول مي داند. آدم و حوا از بهشت رانده مي شوند و عمر جاوداني خود را از دست مي دهند و مار نيز مجبور مي گردد براي هميشه بر روي زمين بخزد و دشمن انسان گردد. حوا اولين انسان آفرينش بود كه به آگاهي دست يافت و مستقل گرديد. آدم و حوا اوامر خدا را ناديده مي گيرند و نتيجه اين سرپيچي مستقل فكر و عمل كردن آنها ميباشد كه براي يك زندگي آزاد ضروري ميباشد. انسان مدرن غرب نيز همين كار را انجام مي دهد. در واقع ريشه مدرنيته را بايد در مذهب غرب و يا لااقل آنچه به عنوان مذهب به آنان معرفي شده است جستجو كرد
|