يكي از مهمترين موضوعاتي كه در زمينه بحث هاي عقلي مطرح ميگردد مساله تاريخ است. شعرا ، دانشمندان ، نوابغ هر يك به شيوه اي خاص به تاريخ نگريسته اند. در اينجا قصد آشنايي با تاريخ ، شخصيت هاي تاريخي و مهمتر از همه ارتباط و تاثير متقابل تاريخ و تمدن است به ويژه تاريخ و تمدن ايران باستان

 

 

اسطوره و واقعيت تاريخي

از يك نظر شاهنامه فردوسي و الياد هومر شباهتي با يكديگر دارند (با اينكه اين شباهت را گوته شاعر آلماني رد مي كند!) هر دو شاعر شاهد ماجرائي كه تعريف مي كنند نبودند. فردوسي فقط مي توانست تاريخ ايران قبل از اسلام را از زبان ديگران بشنود (تاريخ براي فردوسي نقل شد)چرا كه فردوسي نه بزبان عربي آشنايي داشت كه بتواند تاريخ طبري را بخواند و نه بزبان پهلوي كه از اتفاقات دوره ساسانيان آگاه شود. تاريخ ايران باستان را موبدان زرتشتي در خراسان براي فردوسي تعريف نمودند. اما با وجود اسطوره بودن شاهنامه مي توان از اين منظومه بطور محدود بعنوان يك سند تاريخي نيز استفاده نمود (بخصوص بخش دوران ساسانيان). فردوسي 400 سال بعد از منقرض شدن حكومت ساسانيان شاهنامه را نوشت، هومر نيز منظومه الياد را حدود 500 سال بعد جنگ واقعي و يا تخيلي ترويا تنظيم نمود ( هومر 800 سال قبل از ميلاد زندگي مي كرد و به روايتي جنگ ترويا 1200 سال قبل از ميلاد به وقوع پيوسته بود). براي هومر نيز اين جنگ ده ساله نقل شده بود. تحقيقات باستان شناسي در ترويا وقوع جنگ و حتي جنگها را ثابت مي كند. و اما اينكه يونانيان و يا اقوام ديگري ترويا را ويران كردند در مرحله اول مورد بحث نمي باشد. مهم اينست كه منظومه هومر بعنوان يك اسطوره كه از جنگ حكايت مي كند مي تواند سند تاريخي، واقعيت، جنگ باشد. هومر كشتار و ويراني در ترويا را در الياد به زيبايي تبديل نمود، فرم زيبا اين منظومه كه محتوي آن بربريت مي باشد هنوز خواننده را افسون خود مي كند. آيا بشر از خونريزي لذت مي برد؟ تاريخ بشر از سر آغاز با جنگ و كشتار شروع مي شود، همانطور كه هگل اشاره كرد تاريخ يعني "سكوي جنگ".

 فيلسوف آلماني آدورنو در كتاب "دياليتيك روشنگري " بخوبي نشان مي دهد كه چگونه مي توان اسطوره را بعنوان يك سند تاريخي مورد بررسي قرار داد. براي آدورنو ، اديسئوس، قهرمان كتاب ديگر هومر، يك انسان اسطوري نمي باشد، اديسئوس براي فيلسوف آلماني اولين انسان تاريخ مي باشد كه بطور منطقي فكر و عمل مي كرد. اديسئوس جد انسان امروزي اروپائي مي باشد.

 

 

 

سورنا سردار دلير ايراني

سورنا معاصر با ارد اول (قرن اول قبل از ميلاد) بود و از نظر شهرت و ثروت پس از شاه رتبه اول را داشت و تنها كسي بود كه اجازه داشت در موقع تاجگذاري شاه كمر بند شاهي را بكمر ببند. سورنا در يك خانواده اشرافي متولد شده بود و او قدي بلند و چهره اي بسيار زيبا داشت، خردمند و شجاع بود. پلوتارش تاريخ نويس يوناني در باره سورنا مي نويسد: هنگام سفر هزار شتر وسائل سفر او را حمل مي كردند و زنهاي سورنا در دويست كالسكه همراه او بودند، هزار سواره نظام زره پوش و همچنين هزار سواره نظام عادي او را همراهي مي كردند. او بيش از ده هزار سواره نظام و خدمه داشته است.

سورنا شهر سلوكيه را تصرف كرد و ارتش روم را كه فرماندهي آنرا سياستمدار رومي كراسوس كه جنبش اسپارتاكوس را در روم سركوب كرده بود بعهده داشت در سال 53 قبل از ميلاد در كارها (تركيه امروزي) شكست مي دهد. كراسوس و پسرش در اين جنگ كشته مي شوند و سپاهيان رومي به اسارت اشكانيان در مي آيند.

پلوتارش در باره اين جنگ مي نويسد

سورنا سر و دست كراسوس را براي ارد كه براي بستن يك پيمان صلح در ارمنستان بسر مي برد، مي فرستد. اما سورنا در سلوكيه اين شايع را منتشر مي كند كه كراسوس زنده است و بزودي به شهر آورده مي شود. سورنا يكي از اسراي رومي كه شباهت زيادي به كراسوس داشت شبيه يك ملكه آرايش كرد و سوار بر اسب به شهر آورد. در شهر يك تئاتر خياباني با شيپور و روسپان رقاص ، كراسوس و ديگر اسراي رومي را همراي مي كردند. در صف مقدم تاتر خدمه هاي ارتش روم سوار بر شتر و با نيزه به همراه سر جدا شده سربازان رومي در حركت بودند. در واقع سورنا رسم روميان كه بعد از پيروزي به روم باز مي گشتند با اين تاتر خياباني استهزا مي كند

محبوبيت سورنا كه يك سال از عمرش نگذشته بود بين سپاهيان بعد از پيروزي بر ارتش روم باعث وحشت شاه گرديد و مدتي بعد از اين پيروزي او به دستور شاه به قتل رسيد